مردم ما می گويند: آش از روی کاسه خورده می شود
جليل پرشور جليل پرشور

در اين ضرب المثل قديمی ،هدف از آش ،مجموع افکار،نظريات ،سخنان ومطالب درونی یک فرد است که بوسيلهً آن شخصی می خواهد از طريق زبان و نوشته،نقاط نظر خودرا به گوش مردم برساند ويا در معرض مطالعهً شان قراردهد. وهدف  ازبکار بردن اين ضربالمثل در اين جا،صحبت پيرامون فعاليت های زبانی وقلمی تعدادی ازافراد است که پيرامون مسايل مختلفه ابرازنظرمی کنند وبا نوشته های مختلفه ،بدون حد اقل توجه به سابقهً زنده گی خودشان ،وموضع گيری های سابقهً شان پيرامون مسايلی که روی آنها بحث می کنند، وبياد ندارند که چند روز قبل در مورد همين موضوع قابل بحث جديد شان چه تحليل وارزيابی داشته اند می باشد. اينها برای دادن مفکوره بمردم واشخاص پيرامون، بسا  مسايل ملی، مذهبی، فرهنگی ، سياسی وشخصی را با ديد جديد به تحليل می گيرند وفکر می کنند که آش تهيه شده ًشان خريداران زيادی خواهد داشت.

هدف مردم ما از بکار بردن این مثل ،آنست که یک نفر هرقدردر گفتار، خودرا ديندار ومسلمان ،راستگو وصادق ،شريف وخير رسان معرفی کند ،تا در عمل کرد روزمره اش خود به اوصاف واهداف تبليغی اش عمل نکند ونمونه نباشد، باو وسخنان او اعتماد نمی کنند وبرای آش پخته شدهً اوظرف نظيف که همان شخصيت اوست،مطالبه می کنند وتراوش يک جسم ناپاک را ،هرقدر جذاب ودلکش هم باشد طرف قبول قرار نمی دهند وبه خوش خوانی  وخوش نويسی اين گروه از آدمها اعتنا نمی کنند.

            

اين گوينده ها ويا نويسنده ها با ارايهً باصطلاح ارقام وحقايق ويا جعليات فريب کارانه میخواهند طرزد يد ،مفکوره ها  واهدا ف خود را با لا ی شنوند ه ها ويا خوا نند ه ها بقبولا نند وآنهارا مرحله بمرحله همرکا ب خود ساخته ودرمحيط فکری وعقيدتی خود ديسانت ويانقل دهند  اينها فکر می کنند که با يک نوشتهً مسخ حقايق وبرای مطرح بودن در اوضاع جديد سياسی، همه را مثل هميشه اغفال نموده وفريب داده می توانند. ولی آنانيکه شاهد تملق وچاپلوسی اين نوکران گل روی اربابان سر قدرت هر زمان ، بوده اند، تعجب می کنند که اين آقايون همان هايِی اند که روزی برای رسيدن بقدرت با چه فرومايگی ،قالب تهی کردن ازمردانگی وغرور،عقايد

سياسی،ارتباطات زبانی وقومی ، حزبی تر از هر حزبی واقعی وانقلابی تر از هر فرزند درد ورنج مردم جلوه گر می شدند ونه تنها با شعار وکف زدن های دردآور برای دستان شان ،بلکه با دعاهای خير برای پيروزی وموفقيت نهايی آن رژيمها ودولت ها، دست بسوی آسمان بلند می کردند.

اما ،هد ف از کاسه، ظرف است. وهدف ازاين ظرف دراين مثل، جسم ، پيکر، ضمير ، وجدان ،مجموع اخلاقيات و عملکرد ها ی فرد(ظرف) است که درجهً صداقت ،راستگويی، تقوا ، نجابت اخلاقی شخصی وفاميلی ، نحوهً برخورد با اطرافيان در محيط کار وزنده گی، مناعت ، فداکاری ، عدالت پسندی ، دوری از دروغ ورياکاری ،دوری از ابن الوقتی وداشتن ساير مميزات ضروری انسانی واخلاقيست که سيما وهيکل انسان گوينده ونويسنده را صيقلی ساخته وبمانند کاسهً پاک ونظيف در معرض ديد واستفادهً مردم ويا فردی که می خواهد از آش پخته شدهً او (افکار وآرمانها )استفاده کنند قرار می دهد وبصورت طبيعی بنا بر پاکی وشفافيت کاسه که نمای بلورين را بخود اختيار نموده است، اشتها ورغبت تناول آش در وجود هر انسان  با وجود بی اشتهايی ، پيدا می شود واز آن آش مزه دار ، حتما ًمقداری را درآن کاسهً پاک وسچه می ريزد ونوش جان می کند وکيف می نمايد.

 

با استفاده از اين مثل مردمی حال پيرامون اين موضوع اندکی توضيح می دهيم که آيا آشهای عرضه شده دربازار،درظرفهای چرکين رنگارنگ شيشه يِی ، پلاستيکی ، فلزی ناشسته ، يک بار مصرف وپخته شده بوسيلهً بی نظافت ترين آشپزها ی غير وارد وکرايی و تهيه شده در تاريک ترين آشپزخانه ها ی پر از مگس، مادر کيک وخسک وسايرخزنده گان وحشرات مضره واز کهنه ترين وتاريخ تير شده ترين مواد خارجی پوپنک زده ،برای تداوی تکاليف ريزش وانفلونزای سياسی ايکه ما به آن مواجه هستيم مفيد تمام خواهد شد ويا اصلا ً قابل تناول اند و بخوردن می ارزند؟ويا نی!

 

از همين جاست که مردم ما خوردن آش را منوط به کاسه ساخته اند وقبول وانتخاب کاسه رابه نوعيت آش. زيرا آش مزه دار در کاسهً ناپاک  قابل خوردن نبوده ودر کاسهً پاک وبلورين ، کسی آش بوی گين،بی مزه،چندين وقت باسی وتهوع آوررا هر گز نمی ريزد واگر از روی اشتباه آن را هم بريزد صرف نمی کند واگر ناگزير شود ، آش را يکجا با کاسه دور می اندازد.

 

حال اين موضوع را واضحتر اندکی ببرسی می گيريم ومی بينيم که اين ضرب المثل شامل حال کيها می گردد وکيها کاسه های ناپاکند وآشهای گنده شده وغير قابل تناول کدام ها اند  که بايدظرف ومظروف را يکجا دور اندازيم تا آسيبی به هيچ کس  نرسد. سالهاست در ادبيات وطنی ما نوشته میشود که در قالب شيطان ،روح پاک جای نمی گيرد وياجسم پاک ارواح شيطانی را درخودجای نمیدهد.بروی اين اصول نبايد از افراد ناپاک ، استفاده جو، عهد شکن ،معامله گر،بی قول، پله بين ،دورو ی و منفعت پرست انتظار قول، پايمردی واستواری را داشت زيرا گفته اند: برنيايد اين دومعنی زين دوحرف    مردی ازنامرد ونامردی زمرد :

 

صحبت را ازين جا آغاز می کنيم که انتقاد کردن گفتار، کردار وانديشه های گروه ها،شخصيت ها وخطوط سياسی ونحوهً برخوردهر آدم  وعملکرد دولت ها وسازمانهای ملی وبين ا لمللی حق طبيعی هر انسان است . ولی آيا منتقد خود مقيد به نورمها وقواعد سالم نقد است ويا هرچه دلش بخواهد ، در مورد هر کس ،بدون احساس مسووليت اخلاقی وقانونی،می تواند بگويد وبنويسد. همچنان نقاد ،بر اساس حقايق انتقاد می کند ويامطابق اشتها ومنافع خودش وآنهای که او از آنها نماينده گی می کند واينکه ديگران حق نماينده گی اورا برسميت می شناسند ويا اينکه منتقد بی مفکوره وچاپلوس به قولی( اگر لقمهً باشد در بغداد اوازاينجا سر بجنباند).

 

بهمگان معلوم است که حزب دموکراتيک خلق افغانستان چهارده سال حکومت کرد.درطی آن مراحل مختلفه، اجراآت مختلفه وحتا متفاوت ،رهبران وحکومتهای مختلفه وسياستهای گوناگون روی کار آمد وعملی گرديد که در بعضی نوشته ها پيرامون اهداف وعمل کردهای آن دوران معلومات داده شده است. ولی در اين بحث ، هدف توضيح وتشريح اقدامات متعدد بجا ،مفيد، وطنی ،عادلانه ويا اشتباهات،خطا هاکجرويی های دولت ،حزب ،رهبران واعضای آن دولت نيست. بلکه هدف، توضِح وارايهً معلومات پيرامون یک عده از نخبگان وبزرگان فرهنگی وشخصيت های دولتی ديروز است که درعالی ترين مقامات دولتی ،با بدست آوردن امتيازات وافر بدست آوردن القاب تحفه داده شدهً علمی،دريافت مدالها ونشانهای مهم دولتی،برخورداری ازعزت، جاه وجلال ، موتر واپارتمان، معاش ها ، امتيازات وسفر های خارجی وحق تداوی در خارج واحترام شدن بوسيله هزاران حزبی وغير حزبی وتبديل شدن بصفت شخصيت های مطرح سياسی درجامعه،برخلاف تمام معيار های پاس نمک داشتن،ونيکی را به نيکی جواب دادن ، شا ًن مردانگی واخلاق پسنديدهً وطنی را زير پا نموده ، قلمهای قبلی شان را که عادت به نرخ روز نوشته کردن را دارند ، با زبان های لشم قديمی خود همنوا ساخته ، می خواهند دست وروی رنگ کردهً سابقهً شان را رنگ جديد بمالند وبارديگرمطرح شوند. ولی اين بار نزد يکی از قدرتمندترين اربابان زورگوی ، پولدار ومغرور وگپ نا شنو امپراطوری کرهً زمين ، که باهمه وسعت وپهنا ومواد قيمتی، اکنون  کرهً خاکی ، برایش خوردی می کندودر فکر اکتشافات معدنی در ساير کرات سماوی برآمده است.

 

اگر بدقت ، کرتی های قديمی تر اين افراد به نرخ روز نويس، ديده  ومعاينه شوند، بدون شک در بالای  جيبهای چپ شان سوراخک های خورد وکوچکی وجود دارد که بی ترديد،جای سنجاق های عکسهای رهبران،بيرقها ،مدالها ونشانهای دولت های قبلی است که به پاس خدمات شايسته وبزرگ (!) شان درراه تحکيم پايه های قدرت آن دولتها ومدح رهبران مستحق وغيرمستحق قبلی ویاشايد برای تملق ، استفاده جويی  و چاپلوسی که آن نيز ميراث پدری شان است ، برای شان تفويض(!) گرديده بود ودر سينه های شان آنها را تعليق نموده ومفتخر گرديده بودند.

 

ما افراد زيادی رامی شناسيم که ،بعد قتل مرحوم داوود خان ، اولين فحش وناسزا را با اينکه از مقربين درگاه او بودند ،عليه ايشان بکار بردندوسمبول های حزب داوود خان وعکس اورا از سينه های پر رمز وراز شان  برای يکی دوروز از ترس عدم بازگشت رژيم قبلی دور ومخفی کردند ولی بعد کسب اطمينان ،آن سمبولها ونشانهای را که روزی بخاطر داشتن آنها به سينه ، از امتيازات بزرگ برخوردار بودند، در بيت الخلاهای حويلی های خود پرتاب کردند ،وفردای آن با لباس های جديد برتن وعقايد وشعار های جديد بر دل وزبان وآنهم از روی کذب،بکار وماموریتهای قبلی خود برگشتند ودر وصف رژيم جديد ودر مورد قهرمانی های بی مثيل قوماندان عمومی انقلاب به موعظه در برابر آنانی شروع کردند که تا ديروز هرکدام شان را بخاطر عدم حرمت به جمهوری داوود خان ،تهديد، کسر معاش وتبديل کرده بودند وبا کل بی شرمی به مامورين وهمکاران خود می گفتند که:   ( ما اعضای مخفی ) حزب بوديم.!!

 

حال همان اعضای سابقهً  محافل سلطنتی ،مقربين حزبی ودولتی جمهوريت مرحوم  داوود خان ،اعضای مخفی(!) حزب دموکراتيک  خلق افغانستان، همنشينان مشاورين شوروی، کسب کننده گان القاب بزرگ علمی ، اسناد عضويت مخفی گروه های جهادی وغرب گرا رااز صندوقچهً پر از کارت های مختلفه ومتعدد خود ، بيرون کرده وبرسم عادت ، ترک عادت کرده ،دموکرات ، طرفدار بازار آزاد، حقوق بشر، آزادی بيان  وساير مواردی که غربی ها خودرا نادی آن می دانند، شده اند و رکاب قزل ارسلان زمان را بوسه می زنند. اينها بسياری ازمسايل را شايد بخاطر سپری شدن زمان ويا برسم خوی وعادت ، فراموش کرده اند ولی ما ومردم ما همه چيزها را بخاطر داريم واز اين گروه که در اولين يادداشت خود مصلحتا ًنامهای آن بزرگواران را نمی گيرم واميدوارم که به دروغ گويی ها وتهمت زنی های شان عليه ما خاتمه دهند در غير آن بسياری از ناگفته ها ی مستند وغير قابل انکار در مورد کارواييهای شان، گفته خواهد شد وخود می دانند که خساره خواهند کرد.!

 

من سوالاتی از ذوات محترمی که اسناد مخالفت با حزب ودولت دموکرتيک خلق را برای طرف قبول قرار گرفتن رقم زننده گان سرنوشت مردم وطن ما دارم که اگر نتوانم به ادبيات فراخور حال وفهم شان مطرح نمايم مرا ببخشند. سوالها ازين قرار اند:

 

 


 

* شمارا بخدا ،فقط یکباربه اين سوالات ما جواب راست بگوييد . چرا با رژيم امين همکار شديد وبا زبان مشترک سياسی وقومی خود

رامکلف بحمايت از اوساختيد ولی بعد سقوطش  در تخريب اوطوری عمل کرديد که پيشوای قبلی تان مرحوم داوود خان را نامردانه تخريب نموده بوديد.

* بکدام حق ووجدان، با وجود داشتن افکار جهادی که درنوشته های متعدد پرازفحش ،دروغ ،ناسزاگويی واتهامات تان نسبت به حاکميت آن دوران ودر توصيف جهاد ، که بعد سقوط حاکميت دموکراتيک خلق افغانستان متبارز گرديد درعمل تا آخرين روز از امکانات آن دولت بقول شما کافر وروس پرور استفاده کرديد؟.

* چرا دردولتی که  شما آن را عامل شوروی ها می خوانيد ، مقامات بالای حکومتی  را در داخل وخارج وطن تصاحب کرديد؟.

* باساس داشتن کدام توجيه، تفسيروفتوا بخود حق داديد که در بلند ترين مرجع قانون گذاری وحاکميت دولت بقول خودتان رژيم غير اسلامی و وابسته به شوروریها ، توتا ليتر وايدولوژيک ،صعود کنيدوبدون اينکه در مورد نوعيت زينه ولفتی که شمارا به آنجا بلند کرد چيزی بگوييد.                                                                                                                                                    * بايد عامل ارتقای تان را به مقام صدر هيات رييسهً شورای انقلابی جمهوری دموکراتيک خلق افغانستان، وزارت ها،وساير مقامات عالی حکومتی برای مردم معرفی نماييد زيرا رسيدن به چنان مقامهای به اساس فيصله ً انجمن صنفی دوکانداران مندوی  صورت نمی گرفت که شما اکنون مطابق اساسنامهً آن قلم می زنيد بلکه رهبری حزب حاکم ، سرويس استخبارات ، سازمان های حزبی محل کار و مقامات ارشد شوروی( بازهم باستناد سخنان شما که می گوييد بدون شوری ها هيچ تصميمی گرفته نمی شد) که شما پيوسته بر نظارت آنها بر کليه امور آن وقت تکيه می کنيد، بعد بدست آوردن معلومات کافی در مورد کانديداتور،درجه وفاداری آن به نظام حاکم وحمايت کانديد از مواضع سياسی وفکری - ايدولوژيک رژيم وبدست آوردن تضمينهای لازم  وطرف ضرورت، به بهترين ووفادار ترين افراد ، آن ارزش واستحقاق ارتقا ونصب وتعين در مقامات بلند را قايل می شد. لطفاًتضمين کننده تا نرا معرفی کنيد وبگوييد که چرا بالای شما آن اعتماد های بزرگ  صورت گرفت ؟.

* امروز در پای ده ها مقاله ، خود نويسنده گان بزرگ معاصر می نويسند : اکاديميسن ويا کانديد اکاديميسن ... پوهاند ، استاد و... سوال مطرح می گردد: اگر رژيم دموکراتيک خلق افغانستان ، رژيمی بود کودتايی ، غير قانونی ،دارای ايدولوژی کمونيستی ، وابسته به شوروی  ، چرا اسناد مدارج علمی ايراکه در آنوقت بشما داده شد ، مردانه رد نکرديد ونگفتيد که آن اسناد مدار اعتبار علمی وقانونی نيستند واگر هم باشند از رژيم پوشالی( بقول خودتان)  آنرا نمی خواهيد دريافت کنيد. اگر واقعا ًآن اسناد، مقامات ونوازشهای مخفی در مورد خودرا رد می کرديد ونمی پذيرفتيد ، امروز با سربلندی می توانستيد به آن افتخار کنيد. واگردر آنوقت می ترسيديد حال که قريب پانزده سال است از سقوط آن دولت سپری شده چرا بوسيلهً همان اسناد علمی بی اعتبار دولت غير قانونی بخود قانونيت ومشروعيت علمی می بخشيد واز آن القاب عاريتی وسياسی علمی  برای رکلام تان استفاده می کنيد؟.

* وقتی از واژهً عظيم الشان علمی وفرهنگی پوهاند ،اکاديميسن ،پوهنوال،پوهندوی واستاد ياد آوری میگردد بصورت آنی در درون انسان ،حرمت واحترامی نسبت به دارنده گان اين مقامات بزرگ علمی شکل می گيردوباورکنيد که برای شخص خودم احساس بسيار  عجيبی دست می دهد وخودرا دربرابر اين القاب ، بسيار خورد احساس می کنم  وصدها دانشمند وعالم با القاب وبی القاب وطن را که نقش اثرمند شان نه تنها در وطن بلکه در پهنهً گيتی اظهر من الشمس است واز حرمت ونام جاويدان برخوردارند درذهنم مجسم می سازم وبخود می انديشم که سيد جمال الدين هموطنما، مولوی بلخی، ابن سينا ،البيرونی،ناصرخسرو، رابعهً بلخی وصدها عالم سياست مدار،شاعر و نويسندهً ديگر چه انسانهای بزرگی بودند. چقدر بی تعصب وبزرگ انديش بودند ودر گودالهای تنگ قوميت پرستی وقشری گری مذهبی هرگز اقامت نگزيدند وجهانشمول فکر کردند وعمل نمودند.

 

ولی در وطن عزيزما، اکنون بعد چندين قرن از گذشت آن عروج علمی وفرهنگی ، بعوض آنکه انديشمندان ما، داشته های ديروزی را صد مرتبه غنی می ساختند، بسط وتوسعه میدادند وتعميق وتکامل می بخشيدند برعکس هزاران مرتبه عقبمانده تر، متحجر تر،بی محتواترومبتذل ترازهروقت ديگری به مسايل وقضايای سياسی، اقتصادی ، فرهنگی واجتماعی وطن پاسخ میدهند ومی انديشند ومی نويسند.(ترقی های عالم رو به بالاست   ما از بالا به پايان می تَرَ قيم)

 دراين صورت هر انسان با احساس حق دارد که با شناخت ازتعداد انگشت شماراکاديميسن، استاد ، پوهاند وسايردرجه دارانی که ببرکت سياست عالم ودانشمند شناخته شده اند وباگذشت زمان دروغگويی وجعل کاری شان از شگوفايی غيرقابل باور برخوردار  شده است، شکر خدا را بکشند که از جملهً اين سند بدستان نيستند.!

 

اما در مقام مقايسه با تنگ نظران ، تهمت گران ،جعل کننده گان تاريخ وحقيقت ومتملقين منفعت پرست امروز،که تعدادی به وزن يک کراچی القاب علمی وفرهنگی را در هر مکانی با خودبکسل کنان، حمل می کنند وبرخ مردم می کشند،اعتقاد وباورانسان به پيشينييان علم وفرهنگ وطن ، باوجود عقبمانده گی های آن دورانهای کهنه وقديمی ومحروم بودن شان نه تنها از القاب رويه طلايی امروزی بلکه عدم برخورداری ازعادی ترين حمايت های قانونی حکومتی ، وزنده گی در سايهً حکومات مستبد خون ريز وجاهل روز بروز بايد بيشتر شود وبه عظمت وبزرگی ايشان از سرصدق واخلاص سر تعظيم فرود آورده شود.

دانشمندان ديروزی وطن ما ، ابداع کننده گان، اساس گذاشته گان واولين قدم زننده گان وقلم زنان علم ومعرفتی بودند که امروز همين افراد پرمدعای امروزی با نقل وکاپی کاری از محصول انديشه ها ، تفکرات وقلم فرسايی های آنها ، نوشته جاتی را بنام های شان نشر می کنند که در ضمن کاپی کاری ونقالی، آن نوشته هارا با بوی گند اختلافات قومی ومذهبی وزبانی مزج می کنند وبرای گمراه ساختن مردم به نشر می سپارند.

بشريت امروز در تعريف دقيق فرهنگ ومعرفت های انسانی به اين اصل، متفق القول اند که فرهنگ باعث تقارب ونزديکی نوع بشر گرديده وديوارهای ايجاد شدهً زبانی، قومی ،مذهبی وجغرافيايی را عبور می کند وانسان،اين عالی ترين مخلوق خداوندی را، اين تغيير دهنده وتکامل بخشندهً عظيم ترين تحولات علمی ، تخنيکی ورونق دهندهً زنده گی را،بدون ترس وهراس از اجاره داران دولتها واديان وزبانها،بهم نزديک می سازد وبرای بقای زنده گی در اين کرهً خاکی که وطن مشترک تمام بشريت است متحد می سازد . ولی با کمال تاًسف بعضی ازدانشمندان واکابرعلمی(!) وطن مابدون شرم وحيا ازمردم وبشريت ، بدون نگاه حداقل به اسناد،مدارک علمی  وقباله های روباه باصطلاح علمی خودشان، بسان مکتبی بچه های قشلاقی ايکه دانشمند ترين شخصيت آن قريه ملای مسجدی است که فقط چند آية از قرآن شريف ويکی دوشعری از چهارکتاب وخواجه حافظ میداند وبس،مطالبی را بنام تحقيق وپژوهش های علمی زبانی وتاريخی می نويسند که نه تنها بايد مايه شرمساری خودشان باشد بلکه اهل يک وطن نيز به داشتن چنين دانشمندانی، احساس افتخاروسر بلندینمی توانند بکنند..

چندی قبل که به ابتکار بعضی از نهاد ها، سالگرد دانشمند وانديشمند بزرگ و واقعی وطن مرحوم پوهاند (جاويد ) تجليل گرديد وگوشه های مختلفهً از وسعت دانش، فهم علمی وگسترده گی ديد  آن بزرگمرد ساحهً علم وادب وطن ببرسی گرفته شد، همه اتفاق نظر داشتند که جناب ايشان يکی ازبی بديل ترين دانشمندان معاصر وطنما بودند که من دراينجا درضمن ادای دعا ودرود بروح آن بزرگ مرد وسا يردانش مندان همچوايشان،معاصرين شان را دعوت میکنم که از جاويد وجاويد ها بياموزند ،دانش وعلم را قشلاقی وقومی وزبانی ومحدود نسازند تا  خودشان درقلب هرهموطن شان جا ی داشته باشند ونزد تمام گروه های قومی وسياسی محترم باشند.

 

یکعده از همکاران رژيم دموکراتيک خلق افغانستان وجمهوری افغانستان،با روانه کردن سيل تبليغات وتخريبات ،عليه سازمانهای امنييتی آن دوران می خواهند بر روابط تنگاتنگ شان با ارشد ترين مقامات آن دواير سر پوش بگذارند ،در حالی که در جريان کارها نه تنها با شبکه های استخباراتی داخلی بلکه با مشاورين خارجی آن بخش نيز همکار بودند .موجوديت استخبارات خارجی در شرايط موجوديت قطعات نظامی خارجی چه دعوت شده وچه تجاوزی ،يک امر عادی وقبول شده است طوريکه صدها جاسوس امريکايی انگليسی ، غربی وحتا اسراييلی بقول راديو بی بی سی بعد سقوط طالبان در افغانستان جای جواسيس پاکستانی وعربی را گرفته اند.

 

حرف آخر اينکه : اگر کسانی می خواهند تا گفتار ونوشتار های شان طرف قبول مردم وخاصتا ًخواننده گان مقالات شان قرار گيرد ، باييست از دروغ گفتن وبهتان زدن وبه چندين رنگ جلوه کردن وعشوه نمودن پرهيز ودوری کنند. اعتماد مردم به آسانی جلب نمی شود ،مقاله نوشتن کار مشکلی نيست ولی قناعت مردم وخواننده گان را بدست آوردن بسيار سخت است. بسياری ها شاهد اند که نوشته های غير مسوولانه وتوهين آميز زبانی وقومی در سايت های انتر نتی چه واکنش های بدی را در قبال خود داشت وچه فحش ها وناسزا گويیهای متبادل را ببارآورد که همه آنهارا خوانده ايم مردم ما میگويند : کجا کاری کند عاقل که بارآرد پشيمانی .!

 

لذا برای مورد تناول قرار گرفتن آشهای تان (نوشته ها وگفتار) که با زحمت فراوان واز لای ده ها کتاب بيرون کشيده می شوند وبه نام مقالهً تحقيقی بدست نشر سپرده می شوند،بايد ظرف پاک وشسته شده ايرا از قبل تهيه کنيد واگر از مشبه بازی ها بگذريم، می خواهم بگويم که دروغ نگوييد، توهين نکنيد، نمک حرام نباشيد، از عمق روابط تان با دولتهای قبلی نامردانه انکار ننماييد،دانش وعلمی را که مدعی داشتن آن هستيد ويا اسناد دارا بودن آن را در خانه های تان چوکات وقاب زيبا نموده ونزد خودداريد، در خدمت همهً مردم تان قرار دهيد قوم گرايیها، تجارت زبان ،اصل ونسب بازی،اکثريت واقليت گفتن ها،بگروه های مختلفهً مردم يک وطن واحد با ديد تعصب ،امتياز ،ريشه دار وبی ريشه گفتن ، يک مليت را بر مليت ديگر ترجيح دادن واز زبان خاصی با ابراز احساسات حمايت کردن ونسبت به ساير زبانها نه تنهابی تفاوت بودن که تخريب کردن، تاريخ وجغرافيه را درخدمت اثبات اصالت وقدامت يک قوم خاص مورد نظر استخدام کردن وهر روز تغيير موضع سياسی دادن وبه هيچ گروه وحزب سياسی وتنظيمی طولانی وفادار نبودن  وبرای مدت کوتاهی برای تامين منافع اقتصادی وسياسی با هر گروه رفتن وبعلامت تاييد شان بجای سر، تمام بدن را شور دادن ،شايستهً مقام ومنزلت هيچ انسان، خاصتا مدعيان علم، فرهنگ و دانش نيست.ازين رو بهر نوشته وکتاب ، نمیتوان اثر تحقيقی گفت وآن را ماخذ قرار داد. نوشته جاتی که ارزش وثبات یک هفته ايیِ ندارند وهر نوشته وارزش حقيقی آن که بعد مدتی کوتاهی بوسيلهً خود همان نويسنده رد می گردد وسياست ومصالح اقتصادی ويا قومی باعث تغيير آن می گردد ،نويسنده را بمانند نوشته هايش بی ارزش وکم اهميت میسازد.لذا ثبات وپايدار بودن درمواضع فکری، سياسی واخلاقی برای هر انسان ازارزش جداً خاص  برخوردار است.

 

 

     تورهً مردان حق گير و سرا پا مرد باش       

   يا مبر اسمی زمردی يا حقيقت مرد باش

 

 

 

 


May 21st, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي